• نشان کردن
  • لایک
  • لینک
  • شعر هرگز غم تو از سر ما وا نمی‌شود

    ما را دل از نسيم سحر وا نمي‌شود

    اين غنچه‏‌ى فسرده، شكوفا نمي‌شود


    ديرى‌ست تا به سوگ تو خون مي‌رود ز چشم‏

    اين چشمه، جز به ياد تو جوشان نمي‌شود


    سنگينى فراق تو پشت مرا شكست‏

    اين داغ سينه‏ سوز مداوا نمي‌شود


    در آسمان خاطرم اى مهر صبح‏ خيز

    سالی‌ست ماه روى تو پيدا نمي‌شود


    گفتند تا كه فكر تو از سر بدر كنم‏

    مي‌خواهم اينچنين كنم، اما نمی‌شود


    چشمى، بسان ديده‏‌ى شب زنده‏‌دار من‏

    از موج اشك، غيرت دريا نمي‌شود


    آتش بگير، تا كه بدانى چه مي‌كشم‏

    احساس سوختن به تماشا نمي‌شود


    گويند: روزگار، فراموشى آورد

    هرگز غم تو از سر ما وا نمي‌شود


    عباس خیرآبادی