اهمیت تفکر ادبی در نگاه علامه محمدرضا حکیمی

  • نشان کردن
  • لایک
  • لینک
  • مقصود از تفکر ادبی نحوة شناخت و جهان‌بینی و نگرشی است که انسان آگاه از ادبیات واجد آن است.

    آگاه از ادبیات نه‌به این معنی‌است که‌مقداری نحو و صرف و لغت و معانی و بیان بداند،صنایع بدیع را بشناسد و مقداری شعر عربی و فارسی از بر باشد. 


    غرض از آگاهی از ادبیات،اطلاع از ادبیات اسلامی است و مقداری ادبیات‌جهانی،به ویژه ادبیات جدید و اصول نقد و شناخت جدید و معیارها و مکاتب ادبی نو-معیارهای ادیبی که به ویژه پس از جنگ جهانی دوم مطرح گشته است.



    انسان آگاه از این اصول و معیارها- اگرچه آگاهی او مختصر باشد-نوع شناختی از مسائل دارد که از این شناخت و تصور،به((تصور ادبی))تعبیر می‌کنیم.این‌گونه انسانی،کمابیش،از اصول دیگر معارف بشری،مثل هنر،جامعه‌شناسی،نظامهای فلسفی و سیاسی و اقتصادی نیز،اندک آگاهی دارد.


    معلوم است که اندیشة این انسان وسعتی ویژه می‌یابد.و این‌سعة اندیشه را


    یک‌فیزیکدان،یک‌پزشک،یک‌مهندس،یک‌ریاضیدان،یک‌فلسفه‌دان،یک‌فقیه،یک‌عالم‌عقاید(متکلم)،یک‌مدرس گوشة‌حوزه،یک‌واعظ و...-که از آگاهی ادبی یاد‌شده برخوردار نباشد-ندارد.

    اینجاست که علوم و تخصصها،بدون آگاهی مذکور،از انسان فردی می‌سازد،خشک،محدود اندیش و یک بعدی.و متأسفانه انسان یک‌بعدی،اگر با خود بتواند کنار آید،در رابطه با جامعه دچار اشکالات فراوان خواهد می‌شود،و جامعه را نیز دچار اشکالات فراوان می‌کنداگر پیرو باشد،بیشتر برای خودش اشکال می‌آفریند،و اگر پیشرو باشدبرای دیگران.


    اصولا محدود اندیشی و رهبری(هر چند در سطحی محدود،و در حد نوشتن یک کتاب یا ادارة یک منبر وعظ که نوعی رهبری فکری است)دو امر متضاد استو و دریغا که مصداق خارجی بسیار پیدا می‌کند. 


    اهمیت فکر ادبی و لطافت روحی وسعة اندیشه و گسترش آفاق دید،که از آگاهی ادبی و اطلاعات اصولی عمومی و خواندن آثار معروف ادبیات جهانی و شناخت مکاتب و مرامها و افکار و مقالات اقوام به‌دست می‎‌آید،حتی برای مردان‌متعهد و رهبران مذهبی،امری غیر قابل انکار است.



     یکی از فلسفه‌های عمدة اینکه عالمان بزرگ،در روزگاران قدیم،به خواندن آثار ادبی و شعر و شناختن آن می‌پرداخته‌اند همین بوده است؛یعنی تلطیف ذوق و توسعة افقدید.سیدمرتضی ،پیشوای بزرگ شیعه،در نیمة اول سدة پنجم هجری،خود مجالس ادبی و نقد شعر داشت.بسیاری دیگر از عالمان دربارة شعر و ادبیات کار های عمده کرده‌اند،با اینکه خود فقیه،محدث،مفسر و امثال آن بوده‌اند.



    اینها همه، حاکی است از اهمیت ((تفکر ادبی))و باز بودن افق دید و قلمرو اندیشه و شناخت.این شناخت و نظری که از راه مطالعة افکار و اثار ادبی و نقد و تطبیق آنها به‌دست می‌آید، امری است ورای شناخت تخصصی که از یکی از رشته‌های علوم حاصل می‌شود.می‌توان آن شناخت را به‌منزلة درخت گرفت و این شناخت را به منزلة آب،که حیات و طراوت و ثمر دادن درخت به آب است.


    ادبیات و تعهد در اسلام، محمدرضا حکیمی، (ص8و9)

    کلمات کلیدی: